وارثین أین معزالأولیاء،ومذل الأعداء
|
بسم الله الرحمن الرحیم. دراین پست قصد داریم ان شاءالله حکایاتی رو خدمت دوستان نقل کنیم که ازسخنرانیهای حجة الإسلام انصاریان استخراج شده. حکایت اول.به حاتم طائی گفتند:بلندهمت تراز خودت دیدی؟ گفت:آریگفتند:کیست آن کس؟ گفت:روزی ازبیابانی گذر میکردم،درحالی که آتش ازآسمان میبارید،پیرمردی رادیدم که مشغول کاراست.به اوگفتم خودت رابه زحمت نینداز.دراین نزدیکی آبادی هست که من هرروز40شتردر آنجاقربانی کرده ومردم رااطعام میکنم.آنجابیاوازسفره احسان من متنعم شو. گفت:هرکه نان ازعمل خویش خورد_______همت حاتم طائی نبرد داستانهای بعدی در ادامه مطلب... ادامه مطلب طبقه بندی: حکایت، برچسب ها: حکایت، داستان، حاتم طائی، داستان دزدی، Tale، story، Hatem Tayy، حكایة، قصة، حاتم الطائی، قصة السرقة، Masal، hikaye، soygun hikayesi، عاقبت سوءظن: بنده خدایی میگوید:در ایام عزاداری اباعبدالله در خیابان مشغول عزاداری بودیم که چیزی توجه مرا به خود جلب کرد.جوانی را دیدم که در حال عزاداری مشغول چشم چرانی هم بود.بلافاصله به سمتش رفته واو را به گوشه ای کشاندم.ودر حالی که بد وبیراه نثارش میکردم سیلی محکمی به گوشش نواختم. گفتم خجالت نمیکشی؟ولی او لب از لب وا نکرد ونا راحت وافسرده از پیش من رفت. بعداز عزاداری وقتی به خانه رسیدم متوجه شدم اون دستی که با آن به اون جوان سیلی زده بودم بی حس شده.کم کم وضع بد تر شدودستم کاملا شل شد.به پزشکان مراجعه کردم ولی علت را نیافتند. تا اینکه از درمان دستم نا امید شدم. شبی در خوا ب دیدم به من گفته میشود که میدانی علت گرفتاریت چیست؟علت همان اهانتی ست که به اون جوان بی گناه کرده ای.گفتم ولی اوبه ناموس مردم نگاه میکرد.گفت نه.او در میان خانمها دنبال مادرش بود چون کار مهمی با او داشت. بقیه در ادامه مطلب... ادامه مطلب طبقه بندی: حکایت، برچسب ها: حکایت، داستان، مظلوم، ظالم، سوءظن، پزشک، عاقبت، اهانت، انتقام، خدا، Tale، story، oppressed، oppressor، suspicion، doctor، ultimately، contempt، revenge، God، حكایة، قصة، الظالم المظلوم، والشك، والطبیب، وفی نهایة المطاف، والازدراء والانتقام، والله، Masal، hikaye، ezilen، ezen، şüphe، doktor، sonuçta، hakaret، intikam، Tanrı، |
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |